مولانا شاعر همه حالها و قالهای انسان است؛ هشت قرن است به جای همه میگوید و در نی جان خوشحالان و بدحالان میدمد و شور و شعله و شیدایی به روان ما و زمان ما میبخشد.
این زبان شیرین شکرریز که دل میرباید و جان میافزاید، محصول رهایی از خویش و پیوستگی به اوست.
شعر مولانا فراورده همصدایی با «خدا» و جاری کردن صدای صریح خدا در شعر خویش است.
او در سلوک شگفت و شگرف خویش «من» رها کرده و بر خویش خط کشیده است، حق چنان با جهان و جانش در آمیخته که نطق او، نطق حق است، چشم او بینای حق، گوش او شنوای حق و زبان او گویای حق شده است. و چون «من» در این میانه نیست، «همه» را در کمند جاذبه خویش میکشاند و بذر حقیقت در جانها میافشاند.
پیر منم، جوان منم، تیر منم، کمان منم
دولت جاودان منم، من نه منم، نه من منم
سرو من اوست در چمن، روح من اوست در بدن
نطق من اوست در دمن، من نه منم نه من منم
شعر مولانا، التیامآلام است و سخن او، دنیای تجربههای روحانی و آسمانی، شعر او سوغات اسفار اوست، اسفار اربعهای که شش دفتر و بیست و شش هزار بیت مثنوی معنوی را سبب شده است و 3230 غزل و 1994 رباعی و 44 ترجیعبند و در مجموع 36360 بیت دیوان کبیر را و این همه سروده جزو آثار منثور او مانند «فیه ما فیه» و مجالس سبعه و مکاتیب اوست.
هر آن که پر در فضا و هوای مثنوی او بگشاید عالم قدسیان و ملکوت عارفان و عرش شهیدان را سلوک خواهد کرد و هرکس پای درس او بنشیند حکمتها و جلوههای حیاتبخش معرفت را نوش و نیوش خواهد کرد. مولانا، مبشر زیستن متعالی است؛ پس مولانا را باید زیست که حیات طیبه و زیست جاودانه را در سفری خضروار در سرودههایش میتوان یافت. شعر او را باید خواند و باید زیست که مولانا شاعر زندگی و زندگیبخش است.
حق با اقبال لاهوری است که درباره او میگوید:
پیر رومی مرشد روشن ضمیر
کاروان عشق و هستی را امیر
منزلش برتر زماه و آفتاب
خیمه را از کهکشان ساز و طناب
مولانا دانش و بینش خود را تنها مدیون آموزگاران و استادان بزرگی چون شمس تبریزی نیست، روح پژوهشگر، نگاه نکتهیاب، همنشینی و حشر با مردم و تأمل در رفتارها، گفتارها و باورها و از همه این یافتهها فراتر و برتر تجربههای عمیق و دقیق عارفانهاش، شخصیتی را برای او رقم زده است که گویی همیشه انسان را میبیند و میشناسد و همه قلمروهای ناشناخته وجودش را مشاهده و مکاشفه کرده است و «شعر» او گزارشی از این تجربههای سترگ و ارجمند است.
مولانا قرآنشناس بزرگی است. او چنان با قرآن زیسته و قرآن را ورزیده و در آن مطالعه و تدبّر داشته است که مثنوی او آینه آیههای قرآن شده است. آن ماری شیمل – بانوی محقق نامور معاصر- درست گفته است که: «ستایشگران و پیروان مولوی بارها در هر گوشه دنیا تکرار کردهاند که مثنوی جلال الدین با تجاوز از 26 هزار بیت، تقریبا ترجمه جامعی از قرآن به زبان پارسی است و مولانا تقریبا حال پیامبری را دارد که کتاب مقدّسی را برای امّت خود آورده باشد.»
حق با شیخ بهایی است که درباره مولانا میگوید
من نمیگویم که آن عالی جناب هست پیغمبر ولی دارد کتاب
مثنوی معنوی مولوی هست قرآنی به لفظ پهلوی
مثنوی او چو قرآن مدل /هادی بعضی و بعضی را مضل
مولوی، اندیشهور و شاعر همه قرنها و نسلهاست او را باید بیشتر شناخت و شناساند که هویت عرفانی ایران بیشناخت مولانا ممکن نیست.
محمدرضا سنگری، مهر 1402
انتهای پیام/
نظر شما